- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
صاحب اسرار «سُبْحانَ الّذي أَسْرى» علیست بـین آیـات الـهی، آیت کـبـری عـلـیست «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَد» تفسیری از اخلاص اوست در کمال بندگی یکـتای بیهـمتا علیست حـافـظ جـان عـلی « فَـاللَّهُ خَـيْـرٌ حافِـظا» حافـظ قرآن به «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا» علیست آیت الکرسی به اسم اعظمش مستمسک است ای مسلمانان به قرآن «عُروةُ الوُثقی» علیست سِیرْ در «ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» کُن چشم دل وا کن ببین پیدا و ناپیدا علیست « اُدْخُـلـُوهـا بِـسَـلامٍ ذلِـكَ يَـوْمُ الْـخُـلُـودِ» در مقام قاف قرآن جنّت الاعلی علیست از « أَلَمْ أَعْهَـدْ إِلَيْـكُمْ يا بَني آدَمَ » بپـرس تا بدانی در وفای عهدِ حق «اَوْفی» علیست آسـمــان « رَبَّـنـا أَنْـزِلْ عَـلَـيْـنـا مــائِـدَه » سفرهدار «اَنْتَ خَیْرُ الرّازقین» مولا علیست نور علمش «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» است «عَلَّمَ القرآن» علی و «عَلَّمَ الاَسما» علیست لوح محفوظ خدا، «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتابِ» در دو عالم «يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفی» علیست در طریقـت، رایت « إِنَّا هَـدَيْـناهُ السَّبـيل» رهـنمای « اَلّذِينَ جاهَـدُوا فـينا» علیست اخــتــر تـابـنـدۀ « إِنَّ عَــلَـيْـنـا لَــلْـهُـدى» ماه ظلمتسوز «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى» علیست نوح، ایمن ماند از طـوفان به یمن نام او باء «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» علیست روح رحمان، قلب قرآن، جان یاسین، نفس فجر صاحب قدر و معارج، شاهد إسری علیست عمره و حج و طواف و کعبه و رکن و مقام زمزم و سعی و صفا و مروه و مسعی علیست یا علی و یا عظیم و یا غفـور و یا رحیم یا الهی! مَظهَرِ اسمَائِکَ الحُسنی علیست یاد او «تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» کند در نماز قرب «ذکر اللهاکبر» یا علیست سجده، راز سر به مُهری بود و آخر فاش شد رازدار «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَی» علیست بشنو از احـمد حدیث «حیـثما دار» علی تا ببینی هر طرف رو آورد حق با علیست تیغش «أَنْزَلْنَا الْحَديد» و ضربتش «بَأْسٌ شَديد» بهترین توصیف فتحش «لا فتی الاعلی» است ذوالفـقار، اثبات حق و نفی باطـل میکند بیگمان فاروق اعظم در جهان تنها علیست
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
آنکه را حُبِّ علی نیست به دل، از ما نیست هرکه شد شیفـتۀ عشق علی، تنها نیست سائل و ریـزهخـور و خـادمِ درگاهِ توأیم جز علی هیچ کسی بر دل ما مولا نیست مـدد از حـیـدر کـرار فـقـط مـیجـوئـیـم أغـنـیا را غـمِ افـزون و کـمِ دنـیـا نیست گـشـته بـازنـدۀ دنـیـا و قــیـامـت قـطـعـاً آنکه بر لوح دلش حُبّ عـلی پیدا نیست! مـا مـسـلـمـان شـدۀ مـکـتـب آلُ الـلّـهـیـم زنـدگی بـیعـلی و آل عـلی زیـبا نیست
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
او بر امور عـالم ناسـوت ناظم است هرکس که غرق یاد علی نیست نادم است ما سجده سمت سـاقی میخانه میکنیم زیرا شراب آتش عشقش مداوم است روح الامین به شوق نجف گریه میکند جبریل در حوالی آن بقعه خادم است در ماورای عـرش عـلی سیر میکند بر راههـای عـالَـم ما نـیز عـالِم است وقتی که خال او حجرالاسود دل است هر مَحرمیکه شهر نجف رفته مُحرم است فرمود ضربهای زده و ضربهای زنید در حیرت از عدالت او ابن ملجم است جایی که ذوالفقار علی در غلاف نیست عریان شدن مقابل این تیغ لازم است تـنها به تـیـغ ابـروی او جان ندادهایم در این قتال وعـدۀ دیدار مجرم است زینت گرفت مجـلس ما با عـلی علی نامش هـمیشه مایۀ فخر مراسم است
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
گـفـتیم هر زمان همه جا مرتضی علی ذاکر شـدیم ذکـر تو را مـرتضی عـلی از مـدح تو هـمـیشه قـلـم شـرم میکند ای قـدّ شعـر پیـش تو تا مرتضی علی اخلاص و موُمنون و زمر؛ حمد و کافرون یاسین و عادیات و سبا، مرتضی علی تفـسـیر تو به دست کسی پا نداده است شأن وجـود "نقـطۀ با " مرتضی عـلی مـعـراج هم نـبـی به تمـاشای تو رسید یعنی صعود کرده الی... مرتضی علی اعجاز تو همین که چهل جا به یک زمان دیده شدی تو چشم خدا- مرتضی علی مـا سـائـل صــفـات جــمـالـیّـۀ تــوأیـم یا مظهـر العجـائب و یا مرتضی عـلی گفتی:"فمن یمت یرنی"پس زمان مرگ فـریاد میزنـم که بـیا! مـرتضی عـلی دراین جهان وهرچه در او هست هو بکش میگردد انعکـاس صدا مـرتضی علی
: امتیاز
|
مدح مولا از زبانحال حضرت علی علیهالسلام
من ذکـر بـسـم الله الـرحمن الـرحـیـمم تـصـویـر اســمـاءِ خــداونـد کــریـمـم مـن قــل هــو الـلـه احــد را رازدارم یـعـنـی عـلـیِ عــالـیام، ذکـر قـدیـمـم من ذکـر الله الـصـمـد را عـینِ معـنـام عـیـنِ خـداونـدِ عـلـیـمم، من عـلـیـمـم از کـعـبه راز لـم یـلـد بـاید بـپـرسـیـد لم یولَدَش، خود پاسخی از آن حریمم کـفـواً اَحـد را فـاطـمـه مـعـنا نـمـوده: خَلقاً و خُلـقاً چون عـلی خَلـقِ عـظیمم هـمـتای کـوثـر، کـفـوِ زهـرای بـتـولم أبتر سزاوار است بر خـصمِ عـقـیـمم کِـی زادگـاه دیگـران در کعـبه بـاشد؟ من صاحب بیتُ اللَّهَم، رُکنم، حَطیمم۱ من کعبهام، من قـبلهام، من عـینِ ذاتم میـزانِ دین، یعـنی شریعت را حریمم من در رکـوعِ خـویش، مُحـییِ زکـاتم مـجـریِ احـکــام خــداونـد حـکــیـمـم آن حاکمِ شرعم که در وقت قـضاوت حـتـی بـرای دشـمـنـان خـود حـلـیـمـم خـود پـادشـاه عـالـمـم، امـا بـه زُهـدم این بس، که فرش کُـلبهام، تنها گِـلیمم حتی بـرادرهـای خود را مـنـع کـردم زانچه به بیت المال باشد زرّ و سیمم جـانِ پیـمـبـر هـسـتم و نـفـسِ رسالت سلطان عـالـم هـسـتم و عـبـدالکـریمم من سفـره دار خلـقت و کـون و مکانم رزق سماوات و زمین، بـارِ عَـمیمم۲ کوه و در و دشت و دَمن یک گوشه چشمم بر بادها فـرش سلـیـمان، یک نسـیـمم موسی عصا انداخت، کردم اِژدهایش در طور سـیـنا، یـارِ مـوسای کـلـیـمم عیسی نفَس زد، مُرده را من زنده کردم عـالـم شـود إحـیـاء از عـطرِ شمـیـمم آتش به ابراهیم اگر بَرد و سلام است نــامِ مــرا آورد، مـن قـلـب ســلــیـمـم راه زمـیـن، راه ســمــا، راه کُــراتــم تنها در عـالـم من صراط المستـقـیـمم بر لـشگـر پیـغـمـبران، مـولا منم من بر احمد مخـتـار چون سیبِ دو نـیـمم من اولـیـن مـؤمـن بـه اسـلامِ رسـولم خـود در تـمـام کـارها با او سـهـیـمـم با نَـصِّ پـیـغـمـبـر امـیـرالـمـؤمـنـیـنـم تـنـهـا مـنـم دارای این اسـم عـظـیـمـم من جـانـشـینِ حـضـرت خـتـمی مـآبم داده ولایــم را خـــداونــد عــلــیــمــم اولاد مـعـصـومـم، امـامـانِ مـبـیـنـنـد آری امـامـانِ مـبـیـن را هـم زعـیـمـم حـتـی ولایت بـر هـمــه کــفّــار دارم پس منکرانم را بخـوان خـصمِ لئـیـمم کی میتوان شاعر کِشد پَر در حریمم دسـتـانِ من بـنـوشت ابـیـاتِ فـخـیـمـم حق«لافتی الا علی» در شأنِ من گفت در جبهه وحشت میکند دشمن ز بیمم من پـهـلـوان خـیـبر و بدر و حُـنـیـنـم من قـالـعِ هـر یل یلِ بـاز و ضخـیـمم با جـاهـلـیَّـیت در سـتـیـزم تا به آخـر مـن دشـمـنِ دیـرینِ شـیـطان رجـیـمم چشمان اهل فـتـنـه را من کـور کردم آرامـشِ مَــردم در اوضـاعِ وخـیــمـم ابطالِ باطل میکـنم، احـقـاقِ حق نیز فـاروقـم و در این سِـمَـت دُرِّ یـتـیـمـم هر منحـرف را از رهِ خود بـاز دارم تحریفِ دین را بر نمیتابم، قَـویـمم۳ هر روز با کفر و نفاق و شرک در جنگ هـر شـام، سـفـره دارِ أطـفـال یتـیـمـم دست خـدا، چـشم خـدا، گـوش خـدایم هر صحبتی باشد به هر جمعی، فهیمم من دستِ مهـدی میشوم روز عدالت من قـاسـمِ کیـفـر ز جـنّت تا جحـیـمـم عقبای من زهـراست، دنیایم که پاشید با فاطمه، صحرای محشر من قـسیمم در پیش من بازوی زهرا را شکستند بستـند پـیـشِ او دو بـازوی حَـجـیـمـم سیلی زنَم، آنکس که نامـوسِ مرا زد من ظلم دیـدم وَز غم زهرا ظَـلـیـمم۴ من از مـدیـنـه تا نجـف در انـتـظـارم تـا صبـحِ روز انـتـقـام آنـجـا مـقـیـمـم از کوفه تا شام است، هر روزم عزادار شبهـای جـمـعه کـربـلا خوانِ نـعـیـمم عـالـم بگِـرید بر حسینِ من که گـوید: پُر غصه تر از قـصۀ کهـف و رقـیـمم رأسِ بریـده دیده کس، قـرآن بخواند؟ من ناطقِ قرآن و مقـتـولِ خـصـیمم۵ گـودال بود و پـیـکـرم زیر سُـم اسب من بودم و حـالِ مناجـات صمـیـمـم۶ تـنهـا کلامـم: یا غـیاث المستـغـیـثـین! این جانِ بی جان است، احسانِ قدیمم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
هر كس تو را نداشت لیاقت نداشتهست هر كس نشد فدات، سعادت نداشتهست در چشم اهل معرفت از خار كمتر است هر كس كه رنگ و بوی ولایت نداشتهست فـیـضـی نـبـرده از بــركـاتِ مـحـبـّتـت از دشـمنت، دلی كه بـرائت نداشتهست بیامتحـان مِهـر عـلی، یك تن از رُسُل بر دوش خویش مُهـر نبوّت نداشتهست جـایی كـه تـو نـمـونـۀ انـسـان كـامـلـی غاصب که حقّ غصب خلافت نداشتهست بی نام تو نوای اذان بـدتر از غِـنـاست در كشوری كه شیعه حكومت نداشتهست در آسـتـان بـیت گِـلـیـن ات نـوشـتـهانـد این شاه، تاج و تخت و عمارت نداشتهست مردی در این جهان به اباالفضل تان قسم انـدازۀ تو رحـم و مـروّت نـداشـتـهست آوای “لافتیٰ”ست كه پیچیده هر طرف یعنی كسی به جز تو فـتوّت نداشتهست از طـرز ضربههای تو فـهـمـیدهایم كه دستی شبـیه دست تو قدرت نداشتهست تنها، به قلب كفر زدن كار حـیدر است اینگونه، هیچ كس دل و جرأت نداشتهست سـرتـا سـر نقـاط جـهـان را گـرفـتهای نامی به قـدر نام تو بـركت نـداشتهست تـنـهــا، به بـارگـاه سلـیـمـانی شـماست جایی كه مور، حسّ حقارت نداشتهست بیچاره آن كسی ست كه برگشته از نجف بیچاره تر كسی ست كه رُخصت نداشتهست شب های جمعه، جز نجف و كربلا، خدا جایی به سر هوای زیـارت نداشتهست
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سماوات و زمین گوید: امیرالمومنین حیدر اصول و فرع دین گوید: امیرالمومنین حیدر خـلـیل الله میگـویـد، کـلـیـم الله میگوید و عیسی هم یقین گوید: امیرالمومنین حیدر نه تنها این زمین گوید، نه تنها اصل دین گوید که ختم المرسلین گوید: امیرالمومنین حیدر همه آیـات یزدانی، حروف رمز قـرآنی دمادم یا و سین گوید: امیرالمومنین حیدر زمین و عالم بالا، نبی و حضرت زهرا امـام راستـین گوید: امیرالمومنین حـیدر هـمـه ذریـۀ زهـرا، کـنـار زیـنب کـبـرا و هم روح الامین گوید: امیرالمومنین حیدر چو جبریل امین هر دم، به همراه نبی یکدم پرِ حبل المتین گوید: امیرالمومنین حیدر اگر ویران و آبادم، اگر غمگین اگر شادم دلم شاد و غمین گوید: امیرالمومنین حیدر به دارم گر بیاویزد، و آتش گر به جان ریزد ز پایم تا جبین گوید: امیرالمومنین حیدر تمام عـالـم امکـان، و متن سـورۀ انسان خداجو با یقین گوید: امیرالمومنین حیدر گمانم حضرت داور، میان صحنۀ محشر خطابه اینچنین گوید: امیرالمومنین حیدر
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سـر دادهانـد پـای عـلی سـر شناسها چشمان اوست معـدن گوهرشـناسها شـاگرد ” ضربة علیٍ یومُ خندق” اند شـمشـیـر میزنـنـد اگر سـرشـناسها نهج البلاغه رفت به بـازار زرگران سنگ محک زدند به سر زرشناسها تا نـقـطههای خـطبه او رفـت آسـمان شـد پـرسـتـاره دیـدۀ اخـتـر شـناسها هوهوی ذوالفـقـار عـلی را شـنیدهانـد از شـقـشـقـیهاش همه منـبـر شناسها ساقی برای متقیان خطبه خوانده است یعـنی رسـیده دور به سـاغرشناسها نهج البلاغه خـواندم و قـرآن بلد شدم پی بـردهام به حـرف برادر شناسها
: امتیاز
|
عید سعید غدیر خم و مدح حضرت علی علیهالسلام
سـاقی بده پـیـالـه که مـسـتم نـگـار را یک جرعه ماهِ کاملِ شبـهـای تـار را من خـاکِ پــایِ حیـدرِ دُلدل سوار را ای در عـدالت از همه با اعـتـبـار تر در جبـر نیست مثـلِ تو با اخـتـیار تر داده خدا به دستِ خودش ذوالفقـار را قـنبر که شد غلامِ شما غم نداشتهست چون ترسی از عذابِ جهنّم نداشتهست بخشیـــده در نداری خود هم نـدار را چون قلّهای مقابلِ این قـلـوه سنگ ها هرگز نکرده پشت به میدانِ جنگ ها تحـمـیل کرده بـر دلِ دشمـن فرار را فرقی نمیکند چه کسی روبه رویِ اوست در راهِ دوست بسته علی چشم رویِ دوست دیــنِ خــدا گرفـتـه از او اعـتـبـار را هرکس به جنگِ تن به تن آمد خراب شد پیـشِ ابـوتـراب شکسـت و تُـراب شد گردانده است گـردشِ لیلُ النهـــار را در” لیلهالمَبیت ” علی بود و هیچکس روزِ غدیر روزِ” ولی ” بود و هیچکس مـثـلِ عـلـی نداشـتـه ایـن افـتـخـار را پنهان فقط علیست نمایان فقط علیست دریا علیست کوه و بیابان فقط علیست بـایـد که سـجـده کـرد خـداونـدگار را باید به رازِ خلقـتِ این مرد فکر کرد بر آنچه فتنــه با دلِ او کرد فکر کرد امّا چگونه بـشـمرم این بی شمار را؟
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
من ای ولی شـناسان نشناختم عـلی را این کار نیست آسان، نشناختم عـلی را در خاک جستم او را، ز افلاک آمد آوا عرش است جای جانان، نشناختم علی را شد کعبه زادگاهش، محراب قتلگاهش ز آغـاز تـا به پـایـان نـشناختم علی را گفتم که جبرئیلا جان علی، علی کیست؟ گـفـتـا قـسم به قـرآن نـشناختم عـلی را گفتم علی خدا نیست، گفت از خدا جدا نیست ماندیم هر دو حـیران نشناختم علی را شاهی که تاج سر بود در باغ کارگر بود این دید و گفت سلمان نشناختم علی را قـنبر لباس نو داشت حیدر ردای کهنه بنگر غـلام و سلطان نشناختم علی را نان جوین غذایش، گردون به زیر پایش او را فـرشته دربـان، نشناختم علی را گـفــتـم اگـر بـگـویـم دردم دوا نـمـایـد نـاگـفـته کـرد درمـان نشناختم علی را دنبال او دویـدم، بـشـناسـمـش، شـنـیدم هرگـز ندارد امکـان، نشناختم علی را نجوای غـیرت الله با آب بود و با چـاه می گفت راز پنهان... نشناختم علی را شیری که لافتی بود فتّاح غزوهها بود مظلوم بود به دوران، نشناختم علی را در خانه اش نشاندند، بر مسجدش کشاندند نشکست عهد و پیمان، نشناختم علی را راندند از بر او را، خواندند کافر او را بـود اولـین مسـلـمان نـشناختم علی را توصیف او "کلامی" در شعر ما نگنجد ما مور و او سلیمان، نشناختم علی را
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
نه هر آشفته دلی بیسر و سامان علیست هر که سلمان علی بود مسلمان علیست خلق مسکـین و یـتـیم ند و اسیـرند هنوز چارهشان جرعهای از سورۀ انسان علیست اولـیـن آیــۀ قــرآن عـلـی فــاطـمـه بـود پـس کجـا آیـۀ پـایـانی قــرآن عـلـیست صبح فـردا که همه عـالم و آدم جـمعـند کفر و ایمان همه شرمندۀ میزان علیست عرش و لوح و قلم و کرسی و ملک و ملکوت همگی یک طرف و یک طرف ایمان علیست راه را گـم نکـنـد خواهـش مـردم نـکـند در شب حادثه دستی که به دامان علیست از دم صـبـح ازل یـکـسـره تـا شـام ابـد هر که در سلک وجود آمده مهمان علیست
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
پسرم گـفت عـلی و پـدرم گـفـت عـلی مادرم یکسره از پشت سرم گفت علی حکم کامل شدنم بود که یک نیمۀ من؛ گفت یا فـاطـمه نـیـم دگـرم گـفت عـلی یا علی گشت عصای پدرم طوری که وقت برخاستن از جا پـسرم گفت علی نَـفْـس را از درِ تـهـدیـد بـه راه آوردم دید از جان خودم میگـذرم، گفت علی شد کـریم دو جهـان بین خـدایـان کَـرَم حسن ازبسکه به هنگام کَرَم گفت علی میتوانست که صرف خط و ابرو بشود ای بنازم به خودم چون هنرم گفت علی
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
زبان را گفتمش مدح علی کن شمّهای، شد لال بیان را گفتمش گفتا من و مدح علی صد سال قلم را کردمش آگه نویسد مدح او بشکست بیان و هم زبان و هم قلم گویا شده یکدست برو شاعر علی را کی توان تعریف با ابزار لسان لا یُری کرده علی را مدح چندین بار خدا چون خواست بنماید عیان اوصاف زیبایش علی را کرد خلقت ما خلق دیدند مولایش غرض از خلقت آدم که نامش صفوة الله است علی آید برون از پرده، عظما آیت الله است عـلـی الله نـی؛ امّـا یـدالله قـدرت الله گـو بشر نبود یقـین، الله هم نبود چه باشد او علی آن شاهد مشهود، علی آن عابد معبود علی ظاهر علی باطن علی حامد علی محمود همین بس لافتی الّا علی در شأن او آمد بنفسی اَنت گفتش بارها در حق او احمد علی بگذاشت عینی فرد جانش در ره اسلام بُود رسوا به اسلام اَر کسانی که گذارد دام
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
مواجب میبرد خورشید از انوار ایوانش فلک نان میخورد از سفرۀ احسان سلمانش نرفته دست خالی از درش حتی یهودی هم به هر کس میرسم نَقلیست از لطف فراوانش پـناه آوردم از آتـش به زیر سـایۀ حـیدر که میبارد تمام لحـظههای سال بارانش کدامین حـیـدر کـرار، فـرزند ابـوطالب که شأن خاندانش گفته حق در آل عمرانش شهنشاهی که ممسوس است در ذات الوهیّت بُـوَد آئـینهای کامل برای وصف یزدانش به شأن ذوالفقارش عرشیان لاسیف میخوانند برادر هست با صدّیقه آن شمشیر برانش رسیدی تا به ایوان نجف تعظیم کن کانجا به چشم خویش دیدم انـبیا را ظل ایوانش به روز حشر خندان است آن شاعر که مصراعی به مدح شاه مردان مرتضی دارد به دیوانش پـنـاه آوردگـان کـشـتـی شـاه شـهـیـدانـیم همان کشتی که در دستان اصغر هست سکانش
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
لب تـشنـگـان قـطـرۀ بـاران حـیدریم ساغـر بیـاورید که مهـمـان حـیـدریم تقـدیر را به زلف سیاهـش گره زدیم از این جهت هـمیشه پریشان حیدریم در راه عـشق قـبلِ رسیـدن به کربلا کشتی شکست خوردۀ طوفان «حیدریم« در این مسیر، عقل به جایی نمیرسد دیـوانه وار گـوش به فـرمان حیدریم یا کـافـریم کافـر هر چـیز غـیر از او یا مـؤمنـیـم و تازه مـسـلمان حـیدریم از بَخت و رَخت و دین و دِلِ خود گذشتهایم در سلک خویش بیسر و سامان حیدریم رنگـین شدست سفـرۀ ما با قناعـتـش پس ریزه خوار سفرۀ احسان حیدریم ما سـائـلان ساحـت سلطانیاش شدیم تا روز حشر دست به دامان حـیدریم
: امتیاز
|
مدح مولا امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
اوج اهداف نبوّت بیعلی بیفایده است بندگی جز با توسّل بر ولی بیفایده است روز و شب در سجده گویی: یا الهالعالمین در کنار آن نگویی یا علی بیفایده است اشهـد أنّ علی… را بر سر هر مـأذنه گر نمیگویی به آوای جلی بیفایده است منقـبتهای علی را بر همه باید رساند بهـر تـبلـیغ ولایت تـنـبلی بیفایده است سنّت احـمد تماماً دست اولاد عـلیست اجتهاد شافـعی و حـنـبلی بیفایده است بیولای مرتضی اصلا سراغ حج نرو چون به جا آری هزاران حج، ولی بیفایده است باطن بیمـرتـضی بـوی تعـفـن میدهد گرچه باشد ظاهر آن صیقلی بیفایده است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
چـشمۀ نـور در ایوان نجـف معـنا شد ذرّه با لطف تو خورشید جهان آرا شد هر زمان از تب دنیا ز نـفـس افـتادیم بـا غـبـار نـجـفـت راه تـنـفـّس وا شـد مدعی خواست که تـقـلید زکاتت بکند به رکوع تو قـسم پیـش همه رسوا شد سالها رفت به دنبال حـقـیـقت سلمان عاقـبـت گـم شدهاش نزد عـلی پیدا شد هرکه شد محرم دل در حرم یار بماند بیسبب نیست که سلـمان شما مـنّا شد پشت بر دلبری سکّه کند در شب فقر مـکـتـبـت روشـنـی راه ابـوذرهـا شـد راز غـمهای علی فاش نخواهد گردید مگر آن چاه بگوید که چه با مولا شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
هرکس که شد غلام تو با احترام شد پس خوشبحال آنکه برایت غلام شد فردا فقیر کوی تو آقاست در بهشت قـنـبر به لطف نام تو عالیمقـام شد هر سینهای که مَحرم راز نبی نبود! اینگونه شد که با تو فقط همکلام شد مولا حلال بیتو برایم حلال نیست آبروان بدون تو بر من حـرام شد یا تا نـجـف مرا ببـرم یا بکُـش مرا فـرقی نـمیکـنـد بـخـدا هرکـدام شد باید که شرح فضل تو را صد کتاب کرد یک منقـبت نوشـتم و دفـتر تمام شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
تـفـسیر تو بدست قـلـم، نا مُیـسّر است تصویر تو به چشم بشر، نا مصوّر است بـایـد بـرای مـدح تـو قــرآن بـیــاورم مصحف برای وصف تو از شعر بهتر است تـأویل واژه واژۀ قـرآنِ حق عـلیست پس « انّـما ولـیّکم اللّه »، حـیـدر است انگـشتر عـقـیق تو آمـوخت در رکوع خدمت به خلق حین عبادت، میسّر است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
تصوّر میکنم در ذهنِ خود ایوان زرّین را برای دردها پـیدا نـمودم راه تسکـین را پـرسـتـیـدند آتش را اگـر آبـاء و اجـدادم خدا را شکر از چشمان تو آموختم دین را اگر فرهاد قبل از کوه، اوصاف تو را میخواند رها میکرد از اول غرورِ تلخِ شیرین را دمی پیش فقیرانی و گاهی عرش اعلایی طراز عشق تو تعیین کُند بالا و پایین را رکوعت حلقۀ انفاق را در گوش عالم کرد کدامین شاه اینگونه کرامت کرده مسکین را؟ عصا را اژدها کردی شما، امّا نمیدانم چرا موسی گرفته در میان خلق تحسین را؟! زمانی که کمی اعجاز را ظاهر کنی، قطعا مریدان نجف گویند، حتی مردم چین را مرا با جنتِ آب و درخت و حور، کاری نیست نمیخواهم بدون تو دمی این دام رنگین را برای زاهدان بیعلی قرآن چنین فرمود: فقط پُر کرده از مصحف الاغی بار خورجین را »علیٌ حُـبُّـهُ جُـنَّـه قسیمُ النّـار والجَـنَّـه« برایت میسرایم باز هم این بیتِ تضمین را شکوه رد شمست را درِ خیبر تداعی کرد شنیدم در پس پرده تو داری برتر از این را وقارت داده درسی قنبرت را که یقین دارم کُند تدریس بر هارون مَکّی نیز تمکین را محبت بر تو کار هر کس و ناکس نمیباشد نهادی بی هوا بر دوش ما این بار سنگین را زمان قبض روح عاشقان میآیی از این رو زیارت نامه باید گفت در آن لحظه تلقین را
: امتیاز
|
مدح امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
سیزده جرعه زنم از روی رخشان علی یکصد و ده بار هدیه، جان به قربان علی از بـهـشت آدم اگـر با جـرم گـنـدم آمـده من به جنت میروم از خوردن نان علی گر خدا با روی حیدر با نبی گـفته سخن بهتر این باشد که گویم مدح سلمان علی هر کریمی سفره داری کرده در این روزگار روز اول بوده او در سفره، مهمان علی مصطفی فرمود هرجا رفت بر آنجا روید برنباید داشت چشمان را ز چشمان علی گشته چون تقوا محک در سایه حصن حصین میشود سنیجده هر مؤمن به ایمان علی عاقبت بر خیر میگردد هرآنکه وقت مرگ چون بیفتد روی او بر روی خندان علی هر که میآید نجف بر پای او خورده زمین اندک اندک میرسد بر جمع مستان علی گنبد و ایوان و صحن و مضجع او مال من این دل و عشق و نگاه و بوسه از آن علی تا قلم بر روی کاغذ رفت ماتش بُرده بود در ثـنا گوی غـزل الفـاظ، حـیـران علی
: امتیاز
|